حافظیه-


گاهی دلم ضجه میزند برای طوطی حبس شده در دست ِ مرد ِ فالگیر

کودکان ِ فالگیر

گاهی دلم می میرد برای طوطی ِ فالگیر

بس که حبس شده است میان ِ بی پولی و فقر و نومیدی و دست های خالی

..

با این همه غم

,طوطی محبوس اما

همیشه برای تو نوید ِ سفر در آینده ای نزدیک دارد

همین چهار شنبه

همین جمعه

!همین ماه

طوطی از بَر است قصه عشق ِ همه ما را

طوطی همیشه از وصال می گوید

از بازگشت ِ عزیز ِ سفر کرده می گوید

!خبر ِ خوش

از به صدا در آمدن ِ زنگ ِ خانه به دست ِ مرد ِ پستچی

!طوطی : صبر می بایدت انسان

...


طوطی مهربان

بس که حبس شده است میان ِ روزمره گی ِ عصیانگر ِ کودکان ِ فالگیر

.

.
, هستی, بیست ونهم فروردین ماه 1389 - نصف جهان, عکس: هستی کشاورز
----------------------------------------------------------------------------------

12 comments:

Ahmad Masood said...

سلام هستی جان
شعرت خواندنی و زیبا بود، عکست هم خیلی با متن همخوانی داشت، هر دو را دوست داشتم
ممنون، خسته نباشی :)

آرش said...

حتما کریم فالفروش زال جلو حافظیه رو میشناسی که همیشه سیگار رو سه برابر قیمت میفروشه
همیشه فالم اینه که
یوسف گمگشته بازآید به کنعان ...
و همیشه باور میکنم و اشک شوق توی چشمام موج میزنه.
چقدر وقته نرفتم تا فال بخرم

ناشناس said...

دوستت دارم زياد ، اما.....

ناشناس said...

بسيار زيبا بود

ناشناس said...

هستي خانم جريان چيه ، يك دفعه جنوب ايران، يك دفعه نصف جهان ، بعد توي شهر اصفهان از حافظيه مي نويسيد

ناشناس said...

سرکار خانم , یکی از نظراتم حالت سوالی بود؟؟؟ پاسخ نمی دید؟

شیما said...

سلام
خیلی زیبا بود
موفق باشید

هستی.ک said...

ناشناس جان
جنوب ِ ایران و اصفهان که خوبه
همین زورها منتظر ِ آمریکا و کانادا باشید
:-))
دیگه سوالی هست؟
هستی-

سارا said...

همیشه خوب می نویسی
جالب - با همه احساس قشنگت
شادزی

Unknown said...

دوست دارم ۱ بار از ۱کی‌ از این کسانی که comm میذارن که خیلی زیبا بود، بپرسی‌، به نظر شما کجاش زیباتر بود، یا اصلا چرا فکر میکنی‌ زیبا بود، آخ که جای این امیر چقدر اینجا خالی‌ ،،،.

Unknown said...

جالبه درست ۲ یا ۳ روز قبل از این که این مطلب رو post کنی‌ ( این که چرا اینقدر دیر اومدم جای خودش باشه)

با ۱ دوست آمریکای که خوب ایران و ایرانی‌‌ها رو میشناسه صحبت از حافظ. شنیدنی بود صحبت هاش حالا یه پست جدید میزارم به زودی،

ولی‌ این عکس که گذاشتی‌ جدا از زیبایش،، یک عمق زیادی داره ،هم چین با جوالدوز میره تو جیگر آدم،. نه بی‌چاره اون آدم سود جو و رمال نه اون طوطی حیوونی. حالا طوطی چرا دلم به حالش سوخت، ولی‌ بیشتر از همه دلم برای حضرت حافظ سوخت. میدونی‌ چرا؟؟؟

ناشناس said...

برا همیشه ؟؟؟؟