خدای چوبی

چراغ قرمزی که چشمک می زند به هواپیماها
!تقلب می رساند بهشان
به زمین نزدیک می شوید
پایین تر نیائید
!مانع
و مردان و زنانی که این پایین
روی تکرارگذاشته اند زندگی را
.و هر روز با عدد "شش" تجدید می شود
بادبان ها را بکشیـــــد
!شش ِ صبح است
..
خودمان روی زمین-ایم
خدایمان آن بالاها سِیر می کند
!خدائی به این بی قیدی نداشته ایم تا حالا
پدری که حرف شنوی ندارد از فرزندانش
!پدر نیست او- باورکن
.
نیمه های شب
عابری شاید
خواب ِ یک خدای چوبی را می بیند
..روی آسفالتی که پهن شده زیر پای آسمان
.
.
.
هستی-بیست و ششم آبانماه1389
---------------------------------------------------

7 comments:

علی said...

سلام
کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.
Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.
Anonymous said...

vaghty minvisy khoshhalam ,
to khooby va ib hameye eterafhast ....
ziba

sanaz said...

mibooosamet khanoooom
khooobeeeeee !

Unknown said...

تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی
همتی کن و بگو
ماهی ها، حوضشان بی آب است!!!!

رها said...

مرسی خیلی جالبند نوشته هات...