پیرمرد و زمستان

باغبان ِ پیری هستم
! تنها با یک آرزو
کاش همه ی فصل های خدا زمستان بود
! هر چهار فصلش
...
نُه ماه تمام از نرگس ها مراقبت می کنم
خاکشان را عوض می کنم
..
هوا سرد که می شود
کت و شلوار خاکستری ام را می پوشم
کلاه بر سر میگذارم
عصا به دست
سر ِ چهار راه , آخر ِ شب ها
شکوفه های نرگس را حراج می کنم
.
.
.
هستی , بیست و دوم اردی بهشت ماه 1389
--------------------------------------------------------

5 comments:

Anonymous said...

دلم هوای بوی نرگس های شیراز وکرده
قشنگ بود

nahid said...

لطیف مینویسی و با وقار
و در عین حال از بطن زندگی
آفرین

سارا said...

خب
جالب بود
اما
زمستان؟ خوبه واقعن؟

حامد said...

من هم پیرمردهای زیادی را می شناسم که فصل های بهار گل های میخک و مریم می فروشند
عالی بود عـــــــــــــــــــــــالی

Ahmad Masood said...

عالی بود هستی عزیز
واقعن دوست داشتم، گاهگاه من هم میخواهم کاش هر چهار فصل سال زمستون میبود :)